- سال خورد
- سال دیده، سالمند، کهنسال، بزرگسال، کلان سال، پیر،
برای مثال برآورد سر سال خورد از نهفت / نگر تا چه پیرانه گفت ، آنکه یا آنچه سال های بسیار بر او گذشته باشد، دیرینه، کهنه،(سعدی۱ - ۱۸۲) برای مثال ز تدبیر پیر کهن برمگرد / که کارآزموده بود سال خورد (سعدی۱ - ۷۴)
![تصویری از سال خورد](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/8/6/amd-0028666.jpg)